
راسموس کریستین الینگ
بخش سوم: وعدههای تحقق نیافته مدرنیته نفت و انقلاب
من هوای گریه دارم
در عزای مرگ بندر
بندر ویرانه من
مدفن گلهای پرپر
آی آبادان، چه گم شد
زیر خون و آتش و دود
بندر ویرانه من
در تو روزی زندگی بود
»آبادان«، شعری از اردلان سرفراز
نوستالژی به همان شکل که شاید حس شود دلگرم کننده است، بحث برانگیز نیز هست: هر بار به یاد آوردن گذشته متکی بر فراموشیکردنی گزینشی است.
درکشوری که دولت مصرانه ادعا میکند تجلی خواست مردم به واسطه انقلاب است، آرزوی گذشته پیش از انقلاب را داشتن به نوعی اعتراض به نظر میرسد. در واقع توصیفات مردم محلی درباره آبادان با سرگذشتی که رسما از سوی انقلاب اسلامی ارائه می شود منافات دارد. اما این توصیفات اغلب با هم نیز ناهمگوناند. این نظرهای ناهمگون به گذشته از بستری مشترک برآمدهاند.
ریشه این نظرات در تجربه متناقض مدرنیته است که نفت با خود به آبادان آورد. تجاربی از این دست جنگ را نیز دربرمیگیرد.
در سال ۱۹۱۳، نیروی دریایی انگلیس – تحت فرمان وینستون چرچیل، درواقع به عنوان لابیگر و سهامدار شرکت نفت – سوختش را از زغال سنگ به نفت تغییر داد؛ امری که بریتانیا را به پیروزی در جنگ جهانی اول سوق داد. آبادان که به موهبتی حیاتی برای امپراتوری بریتانیا درآمد، شرکت نفت با کنترل و اعمال فشار بر نیروی کار از راه نظارت، خبرچینی و جاسوسی، به عنوان واحدی نظامی عمل کرد. در دوران ناآرامی، شرکت اقوام محلی را برعلیه کارگران استخدام میکرد یا به مداخله انگلیس تهدیدشان میکرد.
وینستون چرچیل برای جنگ آماده می شود.
منبع: عکسهای ناب تاریخی.
پالایشگاه آبادان: موهبتی کلیدی برای امپراتوری انگلستان.
منبع: آرشیو BP
رضاشاه در بازدید از پالایشگاه در ۱۹۳۰.
منبع: آرشیو BP
بااین همه کارگران نفت آبادان خیلی زود دریافتند که برای تحت فشار قراردادان شرکت بخش حساس چرخه تولید، یعنی پالایشگاه، را از کار بیندازند. در سال ۱۹۲۹ اعتصاب پالایشگاه نفت الهام بخش جنبش نوخاسته ملیگرا درمخالفت با سلطه بیگانگان در ایران شد. درخواست ملی شدن نفت برای نخستین بار به طور علنی بیان شد. بدینترتیب نفت شکل نوینی از عاملیت سیاسی، بیداری طبقات اجتماعی و احساسات ضداستعماری به بار آورده بود که همه تاثیر بهسزایی در تاریخ ایران میگذاشتند.
شرکت نفت که با جنبش روبهرشد کارگری در آبادان و شاهی جسورتر در تهران مواجه شده بود، مجبور به سازش شد. اما دستمزدهای بالاتر، افزایش تحرک اجتماعی و رفاه بیشترهم کافی نبود تا سرپوشی باشد برای بیعدالتیهای بنیادی شرکت؛ شرکت از ذخایر طبیعی کشور بهره هنگفتی عایدش میشد، بیآن که حتی به ایران مالیات بدهد. عنوانهایی چون کارمندان مافوق (سینیور) و زیردست (جونیور) صرفا حسن تعبیری بود برای تبعیضاتی ساختاری که کار، جمعیت و زندگی روزانه کارگران نفت را رقم می زد.
سربازان انگلیسی در حال رژه به سوی پالایشگاه در دوره تسخیر و اشغال ایران، ۱۹۴۱.
منبع: نامشخص.
ببر، رزمناوی ایرانی پس از گلولهباران نیروی دریایی انگلستان، اوت ۱۹۴۱.
منبع: نامشخص.
تفنگداران هندی انگلیسی در پالایشگاه آبادان، جنگ جهانی دوم.
منبع: موزه جنگ امپراتوری.
درمیانه قحطی، آشوب و اشغال جنوب ایران توسط بریتانیا به بهانه جنگ جهانی دوم، شرکت نفت موقعیت خود را در آبادان تقویت کرد. اما خیلی زود در ۱۹۴۶ جنبش کارگری دوباره از درون اعتصابی بزرگ سربرآورد. با حمایت هزاران کارگر ناراضی، حزب توده کنترل را در آبادان و پالایشگاه به دست آورد. انگلیس هم قبیلههای ناراضی عرب را برعلیه اعتصاب کنندگان شوراند و سپس پلیس ایران را به قلع و قمع کمونیستهای تودهای واداشت.
و بااین وجود خیلی دیر بود. در سال ۱۹۵۱، نخست وزیر دموکرات محمد مصدق، سوار بر موجی از احساسات ضداستعماری بالاخره نفت ایران را ملی کرد. در طی »بحران پرشور آبادان« درحالیکه کارگران شرکت نفت پرچم ایران را برفراز پالایشگاه برمی افراشتند کارگران انگلیسی از منطقه تخلیه شدند.
ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۹۵۱ در پالایشگاه آبادان تثبیت میشود.
منبع: آرشیو BP / J. H. Bamberg
کارگران تاسیسات نفتی انگلیسی در حال انتقال از آبادان؛ به گفتهای همراه با مارش کلنل بوگی.
منبع: BP / J. H. Bamberg
»بحران آبادان« که در تلویزیون بریتانیا به نمایش درآمده، ۱۹۵۱.
نفت اکنون نماد استقلال و خواست مردمی شده بود. اما مصدق درست بعد ازدو سال به دنبال کودتایی که سیآیای طراحی کرده بود از قدرت برافتاد و راه برای شاهی جسور و خودرایتر از پیش هموار شد. حال که ایران صاحب نفت خود شده بود، کشور به حمایت امریکا وابسته شد. درآمدهای روبه افزایش نفت برای نقشههای بی نهایت بلندپروازانه و جنون خودبزرگبینی شاه هزینه میشد.
حادثهای در آبادان نقطه عطفی شد: در نوزده اوت ۱۹۷۸مقصرانی ناشناس تمام مجموعه سینما رکس آبادان را به آتش کشیدند. در این حادثه، که یکی از بزرگترین عملیات تروریستی پیش از یازده سپتامبر (۲۰۰۱) میباشد، دست کم ۵۰۰ نفر جان خود را از دست دادند.
در ماههای پس از این آتشسوزی جنبش مخالف شاه افراطی شد، با انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی به اوج خود رسید. آخرین بیگانگان آبادان را ترک کردند و دولت انقلابی ایران را از استعمار فرهنگی و انحطاط اخلاقی پالایش کرد.
همین که خمینی قدرتش را تثبیت ساخت، در سال ۱۹۸۰ به ایران حمله شد: تااندازهای جاه طلبی صدام حسین برای ضمیمه ساختن منطقه نفتخیز اطراف آبادان به عراق منجر به تجاوز عراق به ایران شد. در یکی از بدترین نبردهای دوران جنگ هشت ساله، سربازان داوطلب و نیروهای محلی در برابر نیروهای متجاوز عراق مقاومت سختی کردند.
جنگ ایران و عراق، اوائل ۱۹۸۰.
منبع: نامشخص.
جنگ ایران و عراق، اوائل ۱۹۸۰.
منبع: آژانس خبری فارس نیوز.
جنگ ایران و عراق، اوائل ۱۹۸۰.
منبع: نامشخص.
خرمشهر، در همسایگی آبادان، صحنه محاصرهای وحشیانهای شد و در سال ۱۹۸۲ آزادسازی امروز به عنوان حماسهای در ایران تلقی میشود. هزاران نفر در نبردهای خرمشهر و آبادان کشته شدند که برخی از مشهورترین شهدای ایران در زمره کشتهشدگان بودند. آبادان بمباران شد، برای ۱۸ ماه در حصر ماند و تقریبا تمام ساکنانش از منطقه تخلیه و به شهرهای دیگر آواره شدند.
بخشی از فیلم مستند آبادان، شهر مظلوم درباره آبادان در دوره جنگ.
در اواخر دهه ۱۹۸۰، ساکنان شهر به تدریج دوباره درآبادان اسکان داده شدند، گرچه بسیاری دیگر به آبادان بازنگشتند. در ۱۹۸۹، پالایشگاه فعالیت خود را از سرگرفت، اما در ۱۹۹۷ بود که باز توانست به میزان خروجی پیش از جنگ برسد. در آن زمان تاسیسات جدید در جاهای دیگر جای آن را در شبکه نفت ایران گرفته بود. تلاشهایی برای احیای اقتصاد محلی تنها تااندازهای موفق شد. طرحهایی برای ایجاد منطقه آزاد تجاری در پیرامون آبادان و خرمشهر مغشوش به نظر میرسد و آبادان دچار مشکلات بسیار اقتصادی-اجتماعی شده است.
نفت به عنوان بلای خانمانسوز مدرنیته پیامآور توسعه پرشتاب، تغییر ژرف و دورنمای رهایی بخش بود. الهام بخش جنبشها بود، آنها را به زانو درآورد و برخاستنشان را از نو به نظاره نشست. ایرانی ها با نفت عصر جدیدی را تصور کردند که فارغ از استعمار می شدند و ارباب خود در خانه خود. اما کنار زدن انگلیس تنها راه را برای حکومت استبدادی شاه گشود و از پس رهایی از شاه کابوس جنگ از راه رسید.
گرچه نفت موجب شد که موفقیتهای بسیاری دستیافتنی به نظر آيد، هیچگاه برای آبادان صلح و صفا به ارمغان نیاورد. امروز آنهایی که در آبادان زندگی میکنند هنوز از پیامدهای جنگ در رنجاند.
نفت، آب و وعدههای پوسیده
غم عمده یک آبادانی این است که شهر حال و هوای پرشور، سرزنده و پربارش را از دست داده است.
قریب به یک سوم جمعیت آبادان از حمایت مالی دولت امرار معاش میکنند و خوزستان رسما ۲۷٪ نیروی بیکار دارد. در بازدیدهایم از آبادان مدام به من میگویند جوانهای محلی گرفتار سرخوردگیاند و به دام اعتیاد افتادهاند. آقای محترم مسنی از اهالی آبادان که در بانک محلی کار میکند برایم تعریف میکند، »جوانها دیگر ورزش نمیکنند. ما یک زمانی بهترین ورزشکارهای کشور را داشتیم، اما حالا اراذل و اوباش در خیابانهای شهر سرگرداناند و شبها مخدر مصرف میکنند.« سرشماریای درکار نیست، اما مقامی رسمی به من میگوید که آبادان از »اپیدمی اعتیاد« رنج میبرد.
باشگاه تنیس روی چمن آبادان، ۱۹۵۶.
منبع: بنیاد اینگه مورات.
پیشاهنگها در گردشی روزانه به یک مزرعه تولید لبنیات ۱۹۶۰ .
منبع: جورجیک، ادب آبادان.
مدرسه تربیت پرستاری، دهه ۱۹۴۰.
منبع: Xalvat.com
فضای جامعه به نظر میرسد که همسو با فضای عینی شهر در رنج است. در سراسر استان خوزستان به خصوص اطراف آبادان، آب به طرز وحشتناکی از کیفیت بدی برخوردار است. آلودگی ناشی از فلز، نیشکر و مواد پتروشیمی به شدت برمنطقه تاثیر منفی گذاشته است. مرکز استان، شهر اهواز، در ۱۳۰ کیلومتری شمال آبادان به طرزی متناقض افتخار یکی از آلودهترین شهرهای دنیا را به خود اختصاص داده است. خوزستانیها از بیماریهایی رنج میبرند که ناشی از آلودگی، خشکسالی، نمکخیز بودن منطقه، فرسایش، بارانهای اسیدی است. مدیریت نادرست بخش مهمی از کشاورزی و طبیعتی را نابود کرده است. در اثر سدبستن بر روی رودخانهها و زهکشی باتلاقها در ایران، عراق و ترکیه، منطقه به بیابان برهوت عظیمی بدل شده است. آبادان در طوفانهای شن دائما پوشیده از غبار است.
آبادان در کام غبار.
آژانس خبری مهرنیوز.
اصطلاحات رایج رفاه و خوشبختی در آبادان پیوند مستقیمی با آب دارد؛ و دسترسی به آب، کیفیت آب و قدرت نمادین آب در جامعه بیابانی کلیدواژههای کتابهای دریغنامهاند. این کتابها اغلب قصیدههایی دارند برای رودخانههایی که اطراف آبادان در جریاناند، یا به سیستم آب نوشیدنی، گیاهان تصفیه ساز آب و استخرهایی که شرکت نفت ساخته بود، ادای احترام میکنند.
بااینحال همه کتابها هم در ستایش کارهای خیرخواهانه شرکت نفت نوشته نشدهاند.
علی فرخمهر، معلم مدرسه بازنشته و نویسنده ساکن کرج، هشت جلد کتاب درباره زندگیاش در آبادان نوشته است. در کتابش »آبادان: خاک خوبان، یاد یاران« میخوانیم که چگونه در دهه ۱۹۴۰ شرکت نفت به منظور تامین آب برای باغها و یک استخر عمومی وسیع کانالی از رودخانه بهمنشیر تا یکی از محلههای نوساز حفرکرد. فرخمهر بازیهای دوران کودکیاش را در آن استخر به یاد میآورد.
اما او از همان تصویر هم که در واقع تمهید روابط عمومی شرکت برای سرپوش گذاشتن بر نابرابریها بود، فاصله میگیرد:
»همه محلههای شرکت نفت، از آب و برق و آسفالت بهرهمند بودند اما بقیه شهر، محروم از هر آنچه برای زندگی لازم بود! تضاد و ریشه انواع تضاد با آبادان عجین بود. در کنار بزرگترین پالایشگاه جهان، لر و کرد و عرب و بلوچ و فارس، تفریحشان [استخر رایگان] چهار حوض بود و فضای باز سینما بهمنشیر! مجموعه این تضادها بود که از آبادان شهری ساخته بود، آماده انفجار!«
فرخمهر خود در حلبیآباد بزرگ شده و بنابراین چه از زمان انگلیسها و چه از زمان شاه تصویر درخشانی از آبادان ندارد. ویژگی گذشته آبادان که او به یادماندنی مییابد، فرهنگی است که باید در مکانهای ساختشده توسط شرکت شکل گرفته باشد، و بیهیچ تردیدی ایرانی، میهنپرستانه و مذهبی بوده است؛ ایرانیهایی نظیر کتابفروش، معلم، شاعر، ورزشکار و مهندس بودند که آبادان را میساختند.
زندگی شهری آبادان در اواخر دهه ۱۹۶۰، عکس را چارلز شرودر گرفته است. مجموعه عکس او را اینجا ببینید؛ مقاله او را اینجا بخوانید.
منبع: پل شرودر.
زندگی شهری آبادان در اواخر ۱۹۶۰.
منبع: پل شرودر.
زندگی شهری آبادان در اواخر ۱۹۶۰.
منبع: پل شرودر.
آبادان فرخمهر شهر ستمدیدهها، انسانهای بااخلاص، انقلابیها و شهیدان است: صحنهای برای نزاعی حماسی با قدرتهای غربی که میکوشیدند از توسعه صنعتی و معنوی ایران جلوگیری کنند. وقتی ایرانیها موفق شدند نفت را از چنگ ایادی بیگانه بیرون بکشند، استعمارگران به کمک نیروی سرسپردهشان صدام حسین با تخریب کشور انتقام گرفتند.
فرخمهر انکار می کند که حسرتش تجلیل ازگذشته است:
»چرا با وجود آن همه تلخیها و رنجها هنوز دل پر میکشد تا آن ایام؟ در هر گوشهای از ایران میان سالها و قدیمیها و موسفیدها در لابلای حرفها و خاطرهها یاد آن ایام را با آه زنده میکنند. آن آه نه به خاطر نفرت از امروز است. به خاطر سرعت عبور ایام است و عمر کوتاه … صد البته که نفت عبادان [نام قدیمی عربی شهر، ویراستار] را آبادان [نام جدید شهر کنایه از عمران و آبادانی دارد، ویراستار] کرد. صد البته که علم شدن پالایشگاه، شهری ساخت آبادان! نفت، پالایشگاه، اروندرود، بهمنشیر، پول، بندر، صادرات و واردات، جزیرهای را بندری آباد کرد. به مرور و کند و لاک پشت گونه. با آن همه درآمدها، میتوانست خیلی آبادتر از آن باشد که بود!«
بدین ترتیب فرخمهر در حسرت شکوه گذشته نیست، بلکه بیشتر در حسرت آتیه ازدسترفته آن گذشته است: شهر چیزی نشد که نفت قادر بود از آن بسازد.
در کتابی دیگر »آبادان، کوچه مهربانی« نقد ظریف نویسنده از دولت پس از انقلاب آشکار میشود:
»آن جنگ طولانی، آوارگی و غربت، وعده و وعیدها، نه جنگ و نه صلح، اندک اندک، آبادان را از سکه و اعتبار انداخت و مردم ناامید شدند و دلسرد. آن دریاچه مصنوعی فراموش شد. لولهها در خاک پوسید. باغچهها خزانزده شد و خانههای تانکی یک و تانکی دو، بدتر از حلبیآباد! … فقط حکایت آب و خشکسالی نیست. حکایت انهدام یک شهر است.«
در نتیجه بخشی از داستان فرخمهر سرخوردگی حاصل از وعدههای تحقق نیافته سازندگی پس از جنگ و بی اعتنایی کسانیاست که در راس قدرتاند. این پژواک صدای آنانی است که از طبقات پایین جامعه بودهاند و امید داشتند که انقلاب برای همه برابری و پیشرفت به ارمغان بیاورد. همچنین بازگوکننده سرخوردگیایست که در خوزستان حس می شود؛ جایی که زیرساخت و خانهها هنوز رد جنگی را بر پیشانی دارند که ۲۷ سال پیش تمام شد.
اما تنها حکایت سرخوردگی از دولت نیست. نوستالژی آبادان پارادوکس عصر مدرن را نیز در معرض دید قرار میدهد: سرخوردگی زندگی در شهری که چند رودخانه احاطهاش کرده، اما حتی قادر نیست آب نوشیدنی تمیز برای خود فراهم کند؛ ناامیدی از زندگیای آن چنان نزدیک به منبعی طبیعی که وعده تحول در زندگی داده بود، و پس از آزادسازی در دوره جنگ هم تجربه از پا درآمدن با ماشین جنگ قدرتهای بیگانه طمعکار.
صحنه آخر: نسیان آزادسازی
در جغرافیای خاطراتی که در دریغنامهها ترسیم شدهاند، سینما بیشتر به چشم میآید. سینماها نماد پنجرههایی هستند روبه دنیایی که نفت به روی آبادان گشود.
سینما خود سرگذشتاش از ۱۹۱۲ آغاز میشود، زمانیکه اولین پروژکتور قابل حمل منحصرا برای سرگرم ساختن کارمندان شرکت نفت وارد شد. به زودی شرکت متوجه مزایای بسیار فیلم شد و در فضاهای باز یا انبارهای بیاستفاده، سینما و دست آخر مجموعههایی بزرگ و جدید سینما باز کرد. جایی که شرکت نفت خبرهای تبلیغاتی انگلستان و نیز آگهیهای بازرگانی برای شرکت یا اجناس موجود در فروشگاههای شرکت را پخش میکرد.
آبادان سینماها. پوستر فیلم تبلیغاتی شرکت نفت »Persian Story (قصه پارس)«
منبع: آرشیو BP
سینما کارگران.
منبع: نامشخص.
حتی شرکت نفت فیلمی درباره آبادان، به نام »قصه پارس« (Persian Story) ساخت. بنا بود فیلم مخاطب اروپایی را در ارتباط با قدرت جادویی نفت، خیریه شرکت و آبادان به عنوان مثال درجه یکی برای توسعه مدرن حتی در فضایی عقبافتاده مجاب کند.
بخشی از فیلم قصه پارس.
از دهه ۱۹۳۰ سینماهای خصوصی نیز، شامل بزرگترین و پیشرفته ترین سینماها در خاورمیانه تاسیس شد. این سینماها فیلمهای وسترن نشان میدادند، و مطابق کتابهای دریغنامه آبادانی ها یادشان میآید که فیلمهای تارزان، هوپالانگ کسیدی و شرق بهشت را دیدهاند. گاه فیلم درام بالیوودی یا فیلمهای رمانتیک مصری روی پرده میرفت. از برکت استقلال نسبی آبادان از دستگاه سانسور تهران، فیلمهای ایرانی را با پیامهای سیاسی و اجتماعی کامل نشان میدادند. اما سینمای گانگستری و کمدیهای کثیف همیشه محبوب بودند.
سینما مردم را از همه بخشهای منطقه به آبادان میکشاند: مردان قبیلههای عرب سواره یا با قایق میآمدند که تنها عبدالحلیم حافظ، بلبل تیره پوست قاهره، را ببینند که از دل شکستهاش میخواند، یا مبارزه زندگی چارلتون هستون را در بنهور ببینند.
گردشی به سینما میتوانست پیک نیکی خانوادگی باشد یا شانسی برای دزدیدن بوسهای. سینماروها ممکن بود آواز بخوانند، گریه کنند و داد بزنند و اگر قطع برق پیش میآمد، ممکن بود آشوب به پا شود. فیلم فکر و زندگی آبادان را انباشته بود. تعداد انبوهی سینما چندی از بهترین کارگردانان ایران را، از جمله ناصر تقوایی و امیر نادری، الهام بخشید. سینما نقطه عطفی عینی شد: یکی از مشهورترین کارت پستالهای آبادان قدیم سینمای باشکوه تاج را نشان میدهد، که از آجربهمنی وارداتی ساخته شده است.
سینما تاج.
منبع: نامشخص.
اما به یاد آوردن آبادان از روی سینماهای آن نیاز به فراموشی را نیز دربرمیگیرد: برای بسیاری از آبادانیها آخرین صحنه در داستان شکوه آبادان در سینما اتفاق افتاد.
سینما رکس، ۱۹۵۴.
منبع: Mirasopatan.blogfa.com
سینما رکس پس از آتشسوزی،۱۹۷۸.
منبع: نامشخص.
مراسم تدفین شهدای آتش سوزی سینما رکس، ۱۹۷۸.
منبع: نامشخص.
در آن شب شوم و داغ و جهنمی ۱۹ اوت ۱۹۷۸، زمانیکه بیش از ۵۰۰ آبادانی در شعلههای آتش از پا در آمدند، تمام بلیتهای فیلم گوزنهادر سینما رکس فروش رفته بود. هنوز هم امروز پرمعنا به نظر میرسد که درست همین فیلم آن شب اکران داشته است.
گوزنها کلاسیک مدرنی است اثر مسعود کیمیایی که داستان قدرت را به تصویر میکشد. قدرت سارق بانکی است در فرار که به دوست دوران کودکیاش، معتادی به نام سید، و دوست دخترش که در کاباره کثیفی در تهران کار میکند پناه میبرد. سید به کمک قدرت موفق میشود اعتیادش را ترک کند، از شرافت ناموس و دوست دخترش دفاع کند و درمقابل رقبایش مقاومت کند. فیلم با تصویری بیرحمانه از جنبه منفی مدرنیته به زحمت از تیغ سانسور جان سالم به در برد. از آن به عنوان نقد جامعه ایران در عصر شاه استقبال شد.
بهروز وثوقی بینظیر در صحنهای از فیلم گوزنها.
منبع: تصویر ثابتی از خود فیلم.
با همین درک است که جمهوری اسلامی آتش را معنا میکند: شاه قصد داشت مردم را از شورشی در شرف طغیان فراری دهد، تماشاگرانی را که آن فیلمهای انتقادی را میدیدند تنبیه کند و تقصیر را به گردن تندروهای مسلمان بیندازد، حال آنکه در واقع امر آدمهای خود شاه در این حادثه دست داشتند. تفسیر دیگری میگوید که اسلامگرایان آتش را به راه انداختند: مقصر شناساندن شاه با هدف قرار دادن سینما که برای برخی مظهر گناه، فساد اخلاقی و انحطاط غرب بود.
هرچه که بوده باشد، حسرت آبادان شهر سینماها در تقابل با تجربه دردناک مدرنیتهای قرار میگیرد که در شهر نفت طعمه حریق شد: ابتدا در زبانههای آتش سینما رکس و سپس دو سال بعد در جنگ ایران و عراق. پرده آخر داستان آتشین شکوه آبادان با آتشی آغاز میشود و با آتش جنگ پایان مییابد.
روحانیان در مقابل آتش چاههای نفت. زمان و مکان نامشخص اما احتمالاً در جبهه جنگ ایران و عراق در استان خوزستان، دهه ۱۹۸۰.
منبع: نامشخص.
برخلاف روایات رسمی ایران که نزاع میهن پرستانه علیه عراق را به عنوان سرآغاز دوران زرینی در تاریخ ایران قلمداد میکند، دریغنامههای آبادان با جنگ خاتمه مییابند. این موضوع به وضوح با انتقال ساکنان آبادان مرتبط است: خاطرات و زندگینامهها با پسگفتار غم انگیز آوارگی، زندگی در اردوگاه های پناهندگی، کوچ به شهرهای دیگر ایران یا به کل به ترک ایران ختم میشود. جنگ ساعت تاریخی آبادان را از نو میزان میکند. انگار آنها که هنوز در آباداناند و درباره گذشته شهر مینویسند در فضای محوشوندهای زندگی می کنند که سابق فیلمی باشکوه بود و آن طور که وعده داده بودند پایان نیافت.
نفت از منبعی برای پیشرفت به اسباب خصومت، ویرانی و آشفتگی بدل شد؛ و اکنون پسزمینهای برای رکود و رخوت. و هنوز نفت منبع تغذیه نوستالژی، انتقاد و خودانتقادی، هویت و غرور مانده است.
برق که میرود
مصاحبهشوندهای برایم میگوید، »پالایشگاه ما قدیم بزرگترین پالایشگاه دنیا بود و هنوز هم بزرگ است. و بااین همه قطع برق داریم. هیچ باعقل جور درنمیآید.« و به عنوان یک بازدیدکننده شهر تعجب میکنی که شهری که روی پالایشگاهی بنا شده است، از عهده تامین منظم برق ساکنانش قاصر است.
پالایشگاه آبادان در شب.
منبع: نامشخص.
نفت تجربه ضد و نقیضی است برای کسانیکه درمکانهای استخراج و پالایش آن زندگی میکنند. امکانات مدرنیته درست در میانه چیزی بروز عینی یافت که به سرعت به شهری دراندشت تبدیل میشد: پالایشگاه در تجسد فلزی غول آسا و چشمگیرش نویدبخش سعادت و رفاه، پیشرفت و شادمانی بود. و باز این وعده ها نیز تحققنیافته ماند، چراکه آبادان چپاول و فراموش شد.
نفت دوگانههایی را ایجاد میکند که نوستالژی آبادان از آنها تاریخ را بازسازی میکند: وجودش نظم و انضباط پدید آورد، نبودش جامعه را به حضیض آشفتگی و بیحرمتی فروکشاند؛ پیش از آن که آبادان موضوعی پیش پاافتاده در تاریخ شود، نفت به آن ارج و قرب ارزانی کرد؛ نفت با خود جهان وطنی آورد و امروز جایش را خصیصه شهرستانی گرفته است؛ نفت بهداشت، آب نوشیدنی و کشاورزی بخشید اما همچنین خفت و تباهی نیز با خود آورد؛ نفت برق آورد و خیابانهای جهان را روشن ساخت اما امروز خود آبادان را نمیتواند تامین کند؛ قدرت جادویی نفت تخیل را در مکانهایی چون سینما تا سرحدی تغدیه کرد که در حریق ویران شدند، در بمباران ذره ذره شدند و یا خیلی ساده بسته شدند یا از بین رفتند.
این ناپیوستگی و تعلیق در زمان با درک غایتمند مدرنیته به عنوان ثمره نوسازی و درامتداد روندی واضح و اجتنابناپذیر سازگار نیست. حسرت قدرت جادویی نفت را همانگونه بزرگ میدارد که از میلاش به ویرانی عاجزانه آگاه است. آبادانیها دلایل بسیاری دارند که از خاطرات خوش گذشته بگویند: که تجلیلاش کنند یا انتقادش برشمرند یا تاسف گسست هایی را بخورند که پیشرفت شهر را به سوی آينده در هم شکست؛ یا گسستها را فراموش کنند و در رویای آتیههای گونهگونی که میشد داشته باشند فرو روند.
نوستالژی را نمیتوان به انتقاد از جمهوری اسلامی، محافظه کاری و رکود اقتصادی تقلیل داد، گواین که این همه نکات مهمی برای بسیاری هستند. آن چه دریغنامهها را به هم پیوند میزند توقعات و تجربههایی است از مدرنیتهای که نفت به وجود آورد.
قطع برق که در آبادان پیش میآید تنها چیزی که تاریکی را پرنور میسازد زبانه آتش پالایشگاه است. همین امر روشنگر این است که مدرنیته تاچه حد متناقض و نهایتا گذراست.
…
منابع:
فرخمهر، علی. ۲۰۰۱. آبادان: کوچههای مهربانی. تهران: نشر عابد.
فرخمهر، علی. ۲۰۱۱. آبادان: خاک خوبان، یاد یاران. تهران: نجبا.
والیزاده، ایرج. ۲۰۱۰. انگلو و بنگلو در آبادان. تهران: سیمیاهنر.
آبادان: رویاهای شهر نفتخیز و نوستالژی آتیهای گذشته در ایران (بخش سوم) توسط
راسموس کریستین الینگ (Rasmus Christian Elling) مجوز دارد تحت کریتیو کامنز نسبتدادن-غیرتجاری-بدون انشقاق 4.0 بینالمللی License.
بر اساس مقالهای با همین مضمون که در ajamm.com چاپ شده است.
Hello
I live in Abadan
I am ready to cooperate with you in your research
I also did a lot of research
I do not know only English