
متین بیگلری
آبادان همواره کانون صنعت نفت ایران بوده و است. با این حال عجیب است که تقریبا شمار معدودی ورای اثرات اقتصادیاش به این موضوع پرداختهاند که این کانون تولید نفت به مرکز سیاست ایران، یعنی تهران، مرتبط بوده است. حال این که در طول حیاتیترین دوران سیاست نفت ایران – که همان زمان جنبش ملیشدن صنعت نفت است – آبادان در تصویر ملی ایران موقعیتی مرکزی داشت.
پالایشگاه آبادان در آستانه ملی شدن صنعت نفت.
منبع: آرشیو BP
نخست وزیر ایران محمد مصدق، که صنعت نفت ایران را ملی کرد – این عکس احتمالاً از دیدار او از امریکا و مقرر سازمان ملل در ۱۹۵۱ است.
منبع: نامشخص.
در گسترش استقلال طلبی و ملیگرایی مطبوعات عنصر سرنوشتسازی است که تقارن و همزمانی تفکر و تصور را در حیطهای محدود و با زبانی مشترک هموار میسازد (اندرسن ۱۹۸۳). در طی جنبش ملیشدن صنعت نفت مطبوعات تا حدی مجذوب آبادان شد، که آبادان را عالم صغیری از جایگاه کلی ایران در جهان جلوه میدادند . شناخت و صحبت از آبادان سرمایهای فرهنگی از آن میساخت که مطبوعات به اتکای آن راهی برای تجدد و پیشرفت کشور پیشنهاد میکرد که خود زیربنایی بود برای سوق دادن صنعت نفت ایران به سوی ملی شدن و نیز تحقق آن در ۱۹۵۱.
در این مقاله به این موضوع میپردازم که چگونه و به چه دلیل مطبوعات تا آن حد به آبادان توجه میکرد، و بااین حال نطرم را مبنی بر این که چرا این موضوع به دست فراموشی سپرده شده است ارائه خواهم کرد. برای این مقاله از خلاصه مطبوعات تهران آرشیو بیپی (BP) بهره خواهم برد که مجموعه خلاصه جامعی از روزنامههای ایران از همه طیفهای سیاسی را دربرگرفته است. این مطالب را دپارتمان اطلاعات و خبر شرکت نفت ایران انگلیس (AIOC) جمعآوری و ترجمه کرده. این دپارتمان برای یافتن مقالاتی درباره موضوعاتی که به نحوی به شرکت مربوط می شده، در اخبار روز جستجو کرده است. این خلاصهها درجه اعلایی از بحثهایی را میان – و حتی درون – روزنامههای گوناگون درباره آبادان ارائه میدهد. بااین همه تقریبا همگی ستون طویلی را به ماجراهای روزمره شهر آبادان اختصاص میدادهاند. علاوه براین، دامنه موضوعاتی که این روزنامهها بدان پرداختهاند، بیانگر درجه بالایی از شیفتگی مطبوعات مرکز نسبت به این شهر ظاهراً دوردست است: البته شرایط کارگران و نقش شرکت نفت ایران انگلیس اهمیت بسیاری داشت، اما جنبههای روزمرهتر زندگی روزانه در آبادان هم به همان اندازه مهم بوده؛ جنبههایی چون نتایج مسابقات ورزشی محلی، یا حتی ایجاد انجمن باغبانی. بنابراین علاوه بر افشای بخش معتنابهی از افکار مرتبط با آبادان در تهران، گزارش این مطبوعات میتواند درباره زندگی در آبادان به خودی خود نیز اطلاعات بسیار جالبی پیش روی خواننده قرار بدهد.
پیش از آن که به جزئیات این گزارشها بپردازیم، شایسته است که شرایط و کارکرد مطبوعات را در بستر زمانی آن دوره ارائه دهیم. از زمان انقلاب مشروطه ایران از لحاظ مطبوعات سنتی دیرینه و پرمایه داشت و شکوفایی عظیم چاپ را به خود دیده بود؛ که این شکوفایی خود ثمره ظهور طبقه روشنفکری بود. در واقع به گفته افری بین سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۱۱ بیش از ۲۰۰ نشریه آغاز به کار کردند (افری ۱۱۶ ، ۱۹۹۶). در آستانه دهه ۱۹۲۰ مطبوعات فضای عمدهای برای گسترش و توسعه حساسیت طبقاتی در میان بورژوازی نوپا شده بود که موضوعات و مواردی چون بهداشت، جرم و جنایت،علم و آموزش ممکن بود به بحث گذاشته شوند و جدیدترین امکانات رفاهی برای گروهی که خود را مصرفکننده مییافتند تبلیغ شود (شایق ۲۰۰۹؛ دووس و ورنر ۲۰۱۴). نمونهای از این دست پیدایش نشریه اطلاعات توسط عباس مسعودی در سال ۱۹۲۶ بود که به سرعت و به تمام معنا به روزنامه دستگاه بدل شد.
گرچه در اواسط دهه ۱۹۴۰ مطبوعات تا حدی دستخوش انقلابی اجتماعی شده بود. اشغال متفقین در دوران جنگ و خلع سلطنت رضاشاه خلاء قدرتی در سال ۱۹۴۱ پدید آورد که به دنبال آن به خصوص حوزه چاپ از آزادی نسبتاً بیشتری برخوردار شد. این دههای بود که ارگانهای سیاسی – همچون روزنامههای مردم حزب توده و باختر امروز جبهه ملی – بازیگران عمده صحنه شدند. از این گذشته شمار جدیدی از مردم قادر بودند بخوانند یا دست کم به خواندن دیگران گوش دهند. یک ناظر غربی شگفتی خود را از این موضوع ابراز کرده که در همان ۱۹۴۳»۴۷ روزنامه در تهران، شهری تنها با ۷۵۰،۰۰۰ نفر جمعیت که شمار عمده آنان بیسوادند وجود دارد«؛ گرچه، در سال ۱۹۵۱ این شمار یکباره به ۷۰۰ روزنامه و نشریه رسید (انصاری ۷۹، ۲۰۰۳). همانگونه که به وضوح به آن خواهیم رسید، گرچه این شماره از نشریات در تهران چاپ میشد، در سراسر کشور – و همین طور در آبادان – خوانده میشد.
در واقع اطلاعات به شمارگان ۵۰۰۰۰-۴۰۰۰۰ در نوبت و کیهان به ۲۰۰۰۰ شمارگان میرسید و دیگر روزنامهها ممکن بود بین ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ شمارگان نیز برسند (الول-ساتن ۷۲، ۱۹۶۸). محبوبیتشان در بین مردم و شمارگانشان بیانگر این امر است که میتوان از مجموعه این محصولات چاپی به احساسات گستردهتر در جامعه آن زمان، به خصوص در بین طبقه متوسط، و نیز به قدرت قابل توجه این نشریات بر فرهنگ سیاسی پی برد. قدر مسلم است که سیاستمداران اغلب در این نشریات مینوشتند یا در سخنرانیهای خود در مجلس به آنها استناد میکردند؛ حتی برخی از ایشان سردبیر خود این روزنامهها بودند. بازبینی این امر که چگونه مطبوعات در این برهه زمانی به آبادان میپرداخت، روشنگر گرایشات در آراء و نظرات مردمی است که در این دوران محبوبیت روبه رشد ملی گرایی خود به جنبش ملی شدن صنعت نفت دامن میزد (انصاری ۲۰۱۲). این بازبینی در عین حال جریانهای فکریای را مینمایاند که مورد حمله قرار میگرفتند، به کنار زده میشدند و یا به دست فراموشی سپرده میشدند.
نقطه آغاز این داستان سال ۱۹۴۶ است که در دوره پس از جنگ دوم جهانی تجربه اشغال متفقین بر بسیاری از جوانهای ایرانی که شمار باسوادهاشان روبه افزایش بود تأثیر نیرومند هویت ملی به جای گذاشته بود. از این گذشته، خلاء قدرتی که دوران پس از اشغال ایجاد کرده بود نگاه انتقادیتری را نسبت به نظم ایجاد شده تقویت میکرد، و در عین حال آزادی بیشتری برای ابراز عقیده مردم فراهم میساخت. شرکت نفت ایران انگلیس به عنوان مرئیترین جلوه حضور امپراتوری بریتانیا در ایران آماج حملات روزنامهنگاران ملیگرا و استقلال طلبی شد که در مطبوعات نو مینوشتند. خیلی زود در ۲۱ ژانویه ۱۹۴۶ با استناد به وضعیت کارگران ایرانی شرکت نفت ایران انگلیس مقالهای در ارگان اتحادیه کارگری روزنامه بهرام ابراز تأسف کرد که »چطور میشود که شمار انبوهی از کارگران در خیابان میخوابند و کمترین سرپناهی ندارند، حال آن که سگهای کارمندان بریتانیایی شرکت نفت سهمیه غذا دارند؟ و مرغهایشان قفسی آسوده.«[1] به همین ترتیب حتی روزنامه محافظهکارتر تهران مصور گزارش کرد که »وضعیت یک عمله ایرانی در آبادان (که تعدادشان متجاوز از ۳۰۰۰۰ تن است) چنان اسفانگیز است که بیننده بخواهد لباس تن خود را برای پوشاندن عریانی عمله به او ببخشد.«[2]
فعالان کارگری در حال تظاهرات در آبادان، ۱۹۴۶.
منبع: نامشخص.
تظاهرات، احتمالاً در آبادان در 1952.
منبع: alamy.com
حامی مصدق، سیاستمدار حسین مکی که برای جمعیت در آبادان در 1951 سخنرانی میکند.
منبع: خبر تصویری لندن.
با افزایش فعالیتهای سیاسی کارگری در بین نیروی کار شرکت نفت ایران انگلیس در طی آن سال، نشریههای جناح چپ با تمرکز جدی بر رویدادهای خوزستان فعال شدند. پس از اعتصابی که در چاه نفت آغاجری در ۵ ماه مه سرکوب شد، توده و ارگانهای اتحادیه کارگری این رویداد را مبارزهای برای آزادسازی ملی برعلیه امپریالیسم عنوان کردند. روزنامه ظفر که روزنامه شورای متحده مرکزی اتحادیههای کارگری (CCFTU) وابسته به توده بود اظهار تعجب کرد که »عوامل خیابان داونینگ لندن [محل سکونت وزرا، نخست وزیر و رئیس خزانه انگلیس، م.] به ایران به خصوص به مناطق تولید نفت نفوذ کردهاند و برای بهرهکشی ایرانیها به هرگونه جنایت هولناکی متوسل شدهاند« و »تنها بازدید کوتاهی از خوزستان آشکارکننده این امر است که چیزی جز فقرو نابودی و جهل به بار نیاوردهاند«.[3] حتی روزنامه مستقلتر ایران ما موضوع کارگران شرکت نفت را در آغاجاری نمادی از ملت تصویر کرد:
»سلطانهای نفتی که خون ۱۵ میلیون انسان را مکیدهاند حتی توان فراهم ساختن کمترین مایحتاج زندگی هزاران کارگر ایرانی را که رودخانههای طلا را به سوی اربابانشان جاری میساختند نداشتند. … بریتانیا گمان میکرد مردم ایران تا ابد در وضع عقب افتاده خود باقی خواهند ماند و هرگز به ذهناش هم نمیرسید که ۱۰۰۰۰ کارگر ممکن است در بیابان برهوتی برعلیهاش سر به اعتصاب بگذارند.«[4]
اعتصاب در آغاجاری توجه گستردهتری را به خود آبادان معطوف کرد و بیشتر روزنامهها تلاش کردند که شرایط زندگی کارگران شرکت نفت را در آبادان به زیر ذرهبین ببرند. مقالهای در روزنامه پیروزی در ۱۹ ژوئن گزارش داد که »اکثر اهالی آبادان کارگران شرکت نفتاند و شرایطشان بینهایت اسفبار است. اگرچه این کارگران در ساعت چند تن طلای سیاه برای بریتانیا تولید میکنند، از کمترین حقوق اولیه بشر بیبهرهاند.«[5] روزنامه رهبر ارگان حزب توده حتی گزارشگری به آبادان فرستاد که به گفته این شاهد عینی در نزدیکی استخر شنای آبادان پلاکاردهایی با این نوشته به چشم میآمده است: »ورود سگ و کارگران درجه سه ممنوع است« و کارگران درجه سه تقریبا به طور خاص ایرانیها بودند.[6]
وقتی اعتصاب عمومی در تاریخ ۱۴ ژوئیه ۱۹۴۶ در خوزستان آغاز شد، روزنامههای چپ گزارشهای روزانهای از وضعیت کارگران چاپ میکردند و توطئهای انگلیسی را برای تحریک قبایل عرب برعلیه کارگران محتمل میدیدند (برای توضیحات جامع درباره این اعتصاب به الینگ ۲۰۱۶ مراجعه کنید). روز بعد، روزنامه رهبر گزارش داد که »بریتانیاییها به امید ایجاد اغتشاش و بینظمی دست به دسیسه چینی در میان قبایل کردهاند« و »۳۰۰۰ عرب که عوامل بریتانیا مسلحشان ساختهاند درانتظار دستور برای حمله به اهوازند«.[7] در واقع مطالعه دقیقتر خلاصه مطبوعات نشان میدهد که این روزنامهها پیش از شروع اعتصاب با قدرت چنین شایعاتی را به راه انداختند که نماینده سیاسی شرکت نفت لارنس جیکاک و مشاور سیاسی خوزستان کلنل آندروود در تلاش بودهاند که از قبایل عرب برای شکست جنبش کارگری استفاده کنند. شکی نیست که ترسهای پیشین از جنبش در حال شکلگیری جداییخواهی عرب در خوزستان که پیشتر بر شیخ خزعل متمرکز شده بود، چنین تصویری از قبایل عرب را تقویت میساخته است (کشانی-ثابت ۱۶۵، ۱۹۹۹). در واقع در ۵ ژوئیه روزنامه ظفر ادعا کرد که »یاغی عربی« به تازگی وارد میدان شده بود که ادعا میکرده جانشین خزغل است.[8] گرچه در چنین گزارشیهایی در آن دوره، نبود نظرات روزنامههای رسمیای که از نظر سازمانی مستقلتر بودند محسوس است.
گرچه این وضع در آوریل ۱۹۴۷ روبه تغییر نهاد؛ شرکت نفت ۱۵ خبرنگار را از روزنامههای گوناگون دعوت کرد، که از تهران به آبادان بیایند و از تأسیسات نفتی و نیز زندگی و شرایط کاری کارگران بازدید کنند. خیلی زود خبرنگارانی که به سفر رفته بودند توجهشان به زندگی و شرایط کارگران معطوف شد. محمد مسعود، سردبیر ملیگرای روزنامه مرد امروز ادعا کرد که در بازدیدش از یک محوطه کار در آبادان جمعیتی از کارگران به سوی او »هجوم« میآورند و به او میگویند که شرکت »آنها را از ثروتشان [نفت] محروم کرده و خودشان در فرنگ به جشن و سرور مشغولاند و کارگران از جوع روبه موت. «ما در حال سوختنیم و آنها در رقص!««.[9] روزنامه مستقل اختر گزارش داد که کارگران همانند »مردان عصر حجر« ۹۹٪ از زندگیشان در سوراخها و همچون »مرگ تدریجی« میگذرد.[10] به همین ترتیب روزنامه داد ادعا کرد که شرایط خانههای کارگری در بهار، فرحآباد، احمدآباد و بهمنشیر »رضایتبخش« نبوده و »خانههای غارمانند محلی برای سکونت مناسب نیستند«.[11] محمد مرتضوی سردبیر روزنامه پیروزی گفت که از زاغهنشینهای کاغذآباد دیدن کرده و:
»صحبتی چند دقیقهای با ساکنان بینوایش درباره غم روزانهشان داشته است. کاغذآباد شامل چند آلونک کوچک است که از حصیر، چوب، کاغذ و کارتن ساخته شدهاند. کف آلونک با حصیر فرش شده است. این آلونکها سرپناه خانوادههایی است که دست کم ۶-۵ سر عائله دارند که روزگار را به سختی میگذرانند. از همهچیز محروماند و انواع مرض بیرحمانه در بینشان شیوع مییابد.«[12]
آنچه روزنامهنگاران را متحیر میساخت وجود چنین شرایطی در شهری بود که تصور می شد بسیار مدرن و دارای ثروتی عظیم است. به گفته مرتضوی اگر هرکسی چیزی را که او دیده بود میدید تکان میخورد که ببیند »دو وجه بینهایت متضاد زندگی در کنار هم قرار گرفته است! شکوه و زیبایی در گستردهترین مفهوم کلمات در یک سو شیوع یافته و بدبختی و فقر در سوی دیگر گسترده شده؛ تا آن اندازه به هم نزدیک«.[13] همچنین کسری گزارش داد که »بخش شرکت نفت آبادان را با ساختمانهای زیبا و پاکیزهاش و شرایط زندگی بهقاعدهای برای ساکنانش نمیتوان با بخش دیگر شهر که کاملا برای سکونت انسان غیرمناسب است، قابل مقایسه دانست«.[14] گاه به گاه صدای آبادانیها را هم در این بین میتوان شنید که چنین تضادهایی را ایجاد میکنند. گزارشگری از روزنامه مردم حزب توده به یاد میآورد که زمانیکه در کافیشاپی بوده پسربچهای برای فروش عکس وارد میشود و داد میزند »زندگی مدرن در بریتانیا، ۵ ریال«، که در این لحظه صاحب کافیشاپ به او جواب میدهد »نیازی« به دیدن چنین عکسهایی ندارد، برای این که خودش میتواند انواع آن را در بخشهایی از آبادان ببیند، و صاحب کافیشاپ آن بخشها را در تضاد با مناطقی مانند احمدآباد میداند، که به ادعای او آب شرب هم ندارند. آن وقت صاحب کافی شاپ گریه کنان میگوید »نگاهی بینداز به کارگرهای رنگپریده و بیحال که از این جا رد میشوند، بعد به بریم و بوارده برو تا خانه و زندگی بریتانیاییها را به چشم خودت ببینی«.[15]
تظاهرات در پالایشگاه آبادان، 1951.
منبع: BP Archives / J. H. Bamberg
دکه روزنامه فروشی در آتش در خیابانهای تهران، 1953.
منبع: گاردین.
بیان نویسندگان این روزنامهها ضدونقیض بوده چراکه مبهوت عمارتهای تکنولوژیک شهر نیز میشدند. برای روشنفکر مشهور چپی، چهره سیاسی و بنیانگذار آینده حزب »نیروی سوم« در دهه ۱۹۵۰، یعنی خلیل ملکی، آبادان هر دو وجه خوبی و بدی ایران را در خود جای داده بود (برای اطلاعات بیشتر درباره خلیل ملکی به کاتوزیان ۱۱۲-۹۵ :۱۹۹۹ و میلانی ۲۲۸-۲۲۰ :۲۰۰۸ رجوع کنید). به عنوان مثال در سال ۱۹۴۷، زمانیکه هنوز عضو حزب توده بود غمگین بود از این که »دستگاه ماشینی استخراج نفت شرکت برای دنیا به عنوان یکی از مدرنترین دستگاهها شناخته شده است؛ اما شرایط زندگی کارگران در قیاس با شرایط کار در کشورهای متمدن مأیوسکننده است.«[16] همچنین به نقل از سردبیر امروز و فردا، شهیدزاده، در روزنامه داد »شرکت نفت، که چنین تأسیسات صنعتی بسیار پیشرفته ای را شکل داده است، به همان اندازه نیز باید شرایط کارگرانش را بهبود ببخشد و استاندارد زندگی آنها را ترفیع دهد.«[17] کمابیش همه، من جمله منتقدان شرکت نفت ایران انگلیس افتخار میکردند که پالایشگاه آبادان بزرگترین پالایشگاه جهان است. در واقع محمود تفضلی [که عضو با گرایش چپ کمیته مرکزی حزب پیکار بود، م.] با یادآوری اعتصاب عمومی ۱۹۴۶ این واقعیت را که کارگران هیچ آسیبی به تأسیسات نفتی نزدند، ستایش میکرد.[18]
برای روشنفکران طبقه متوسط تکنولوژی و علم موجود در آبادان بیتردید جالبتر از شرایط کارگران بود. گزارشهای انبوهی از دانشجویان تهرانی که از تأسیسات نفتی آبادان دیدن میکردند و نظرشان را در روزنامههای تجددگرای تکنولوژیک چاپ میکردند وجود دارد. قطعاً روزنامههایی چون اطلاعات علاقه بسیاری به تعدادی از دانشجریانی که برای تحصیل در مؤسسه تکنولوژیک آبادان میرفتند نشان میداد، حتی مقالههایی هم درباره نتایج آزمون ورودی این مؤسسه چاپ میکرد. و حتی وقتی سفری برای دانشآموزان برای دیدن از آبادان تنظیم شده بود که از تأسیسات نفتی بازدید کنند، اطلاعات لازم دانست که با گزارشی این سفر را پوشش دهد. برای سردبیرش، عباس مسعودی، اگر بنابود ایران خود نفتش را استخراج کند – که مسعودی در این دوره شروع به تنظیم عریضه در این مورد بود – تحصیلات تکنولوژیک ایرانیها اهمیت به سزایی پیدا میکرد. دانشجویان مؤسسه تکنولوژیک آبادان منبع امید بودند و از قرار معلوم آنقدر حضورشان کفایت میکرد که اطلاعات بااطمینان خاطر در سرمقالهای اظهار کرد »بهرهبرداری از منابع نفتی ایران توسط خود ایرانیان کاملا ممکن و عملی است چراکه اسباب چنین بهرهبرداریای، که شامل سرمایه، کارگر و متخصصان تکنولوژیک است، همه در خود ایران وجود دارند.«[19]
برای افراد این قشر، جذابیت کافی برای تمام وجوه دیگر »زندگی مدرن« موجود در آبادان وجود داشت تا مدام گزارش شوند. بسیاری از مقالات سخن از امکانات ورزشی آبادان اعم از استخر شنا و زمین تنیس میگفتند و عکسهایی از این دست چاپ میکردند. همچنین گزارشهای انبوهی از تیمهای ورزشی محلی آماتور در آبادان و نتایج مسابقات آنها به دست میدادند. جالب این که همه این رشتههای ورزشی غربی بودند، مانند فوتبال، تنیس یا حتی تنیس روی میز. این نه تنها به این خاطر بود که در محصولات غربی فریبندگی ظاهری وجود داشت؛ چنانکه هم شایق و هم شهابی نشان دادهاند طبقه اجتماعی متوسط ورزشهای سنتی ایرانی را همچون ورزشهای زورخانهای ، عمدتاً به این دلیل رد میکرد که ورزشهای غربی گویی انضباط رقابتی جدیتری را القا میکرد که برای جامعهای تندرست و کارآمد و درنتیجه برای مدرنسازی لازم بود (شایق ۲۰۰۹؛ شهابی ۲۰۱۴). سینمای آبادان نیز در سطح مشابهی از توجه قرار داشت؛ اگرچه به طور خاص به سینمای معروف تاج توجه میشد، هربار که سینمای کوچکتری هم بازگشایی می شد خبرش در مطبوعات انعکاس پیدا میکرد. تاریخنگاری به نام بیانکا دووس نشان میدهد که سینما از نگاه تجددگرایان ابزاری مفید و گونهای از سرگرمی پیشرفته گمان میشد که میتوانست به مردم آموزش بدهد (دووس ۲۷۶، ۲۰۱۴). حتی باغبانی نیز مورد توجه قرار میگرفت، زمانی که داد در یادداشتی اعلام کرد که انجمن باغبانی با ۱۶۰ عضو در آبادان تأسیس شده و روزنامه میهن گزارش داد که یک کارگر شرکت نفت به نام یدالله نصیری برنده جایزه بهترین پرورش باغ شده است.[20]
مسلماً برای بسیاری از طیف سیاسیهای مختلف آبادان همانند منبع تقلید تصور میشد که ایران بایست دنبالهروی میکرد تا بتواند واقعاً مدرنیزه شود. ناسیونالیست دوآتشه ضددستگاه و روزنامه نگار آتشافروز، عباس خلیلی، مخصوصاً تحت تأثیر قرار گرفته بود:
»باید بگویم که آبادان به شهرهای اروپایی میماند. نمونهای است از تمدن مدرن. در این شهر صنعتی همه نوع تسهیلات اعم از برق، آب تصفیه شده، کولر و یخچال پدیدههایی متداول هستند. در این زمین شور همه نوع گیاه، میوه و سبزی میروید. … صرفنظر از بهرهبرداری از منابع طبیعی ایران، شرکت نفت بهترین نمونه رفاه، تمدن و آسایش را در این جزیره پدید آورده است. اگر واقعاً خواهان تأمین خوشبختی خود هستیم باید همین نمونه را دنبال کنیم.«[21]
مشابه این روزنامه محافظهکارتر و دولتی صبا لبریز از تحسین نوشت:
»اگر در اروپا بودهاید و به آبادان بروید و نگاهی به ساختمانهای زیبا، دودکشهای بلند و پالایشگاه های این شهر بیندازید، متوجه میشوید که این شهر از یکی از کشورهای اروپای غربی منتقل شده و در این تکه از دنیا قرار گرفته است…. بریم ساختمانهایی باشکوه دارد و همه خیابانهایش آسفالته است. ویلاهای زیبای این محل به ویلاهای سوئیس میماند.«[22]ـ
طبیعت ظاهراً »اروپایی« آبادان گاه در تضاد با تهران قرار میگرفت، که تا حدودی از لحاظ توسعه تکنولوژیک واپسمانده به چشم میآمد. نویسندهای در خروش ایران به عنوان مثال گفته بود که با دیدن دستگاههای تصفیه آب در آبادان و مسجد سلیمان آدم هرگز در رؤیا هم نمیبیند که روزی تهران دارای چنین سیستم آب شربی شود.[23]
بااینهمه برای افرادی همسلیقه، آبادان میتوانست منشأ سرخوردگی عمیقی نیز باشد، که گویا دربرگیرنده همه آن چیزی است که ایران را واپسنگاه داشته است. در این یادداشتهای سفر برخی از نویسندگان اعتراف کردهاند که برای اولین بار است از تهران بیرون میآیند و مملکت را از پنجره هواپیمایی میبینند که پیشتر تنها تصورش را کرده بودند؛ و در این حال مملکت و جایگاه آن را در جهان »کشف میکنند«. حال آن که وقتی به آبادان میرسند و با چنان تفاوت فاحشی در ثروت شهر روبهرو میشوند، لزوماً شرکت نفت را مورد سرزنش قرار نمیدهند بلکه انگشت ملامتشان بیشتر متوجه واپسماندگی دولت و مردم ایران است. در همین مقاله که خلیلی به عنوان مثال بهت خود را از دیدن آبادان نشان داده بود، مقامات دولتی ایرانی محلی و خود مردم ایران را بابت فقر ساکنان شهر مقصر دانست، که گویی »در پذیرایی از فقر، مرض و قحطی با آغوشی باز یکپارچهاند…. مردم ایران در جهل و تاریکی، محروم از همه چیز زندگی میکنند.« برخلاف اروپاییان، ایرانیها »ارزش زندگی را نمیدانند« و برای همین »هر لذتی را با حرص، اسراف و پیشداوری ضایع میکنیم«.[24] اغلب ناراحتکننده بود که به رغم چنان تسهیلات و محصولات مدرنی آبادانیها نمیدانستند چطور از آنها استفاده کنند؛ یکی از معمولترین گلایهها از این دست این بود که »استاندارد رانندگی در آبادان تأسفبار است و سانحههای رانندگی روبه افزایشاند«.[25]
قطعاً بسیاری از روزنامهها اغلب فسادی را که به نظر میرسید در آبادان رخ میدهد گزارش میدادند، و این به عنوان گواهی بر واپسماندگی ایرانیها استفاده میشد. نمونههای بیشماری از این دست در روزنامههای طیفهای سیاسی مختلف در این دوران دیده میشود، که مقامات محلی ایرانی را مورد نکوهش قرار میدهند. اطلاعات به طور خاص از این نظر پرکار بود و اغلب گزارشهایی از اعتیاد به تریاک و قمار در آبادان میداد و شیوع این قبیل ناهنجاری را به ناتوانی فرمانداری در ریشهکنی آنها نسبت میداد. آبادان به طور فزایندهای شهر مرزی جنایت تصویر میشد. روزنامههای انبوهی از قاچاق شکایت میکردند و درحالیکه برخیشان اظهار میکردند دولت در بعضی از جرمها دست دارد، بقیه به سادگی از ناتوانی دولت در پاسخ به چنان ادعاهایی انتقاد میکردند. ستونهای بیشتر و بیشتری در روزنامهها به موارد کتککاری و دلهدزدی در شهر اختصاص مییافت که وقتی سرقت مهمتری رخ میداد یا قتلی اتفاق میافتاد، مطبوعات صرفا خیلی سریع ادعا میکردند که دزدی و قتل در شهر »رواج یافته است«. [26] همانگونه که شایق نشان داده است، برای مدتی طبقه متوسط دلواپس وجود آنچه فساد دیده میشده، به خصوص اعتیاد مواد مخدر بوده، زیرا این پدیدهها همه نشانگر آماده نبودن مردم ایران برای مدرن شدن و زندگی شهری بودند؛ علاوه براین اثرات چنین فسادی فاجعه بار بوده زیرا میتوانست چنان به تباهی ذهنی و جسمی منجر شود که چه بسا آینده طبیعت ایرانی به خطر بیفتد (شایق ۲۰۰۹).
به علاوه بسیاری روزنامهنگاران فساد جنایی را مرتبط با زنان میدانستند که از نظر آنها در مملکت واپس نگاه داشته شده بودند. در ۱۹۴۷ چاپ گزارشهایی از روسپیگری در آبادان به طور فزایندهای در مطبوعات تهران متداول شد، به نحوی که روزنامهها دیوانهوار ادعا میکردند »شهوترانی در آبادان افزایش یافته است«.[27] روزنامههای جناح چپ نیز در این گزارشها سهیم بودند؛ ابراهیم گلستان از روزنامه مردم نوشت که در پاسخ به سؤالی از پیرمردی که زنان آبادان کجا هستند، پیرمرد گفته بود که »همه می دانند که شهر پر از …. است« و گلستان به او پاسخ داده بود: »بله، آبادان مالامال از بوی نفت و فحشاست. زمانی که حزبی و اتحادیهای آن جا بود، بیش از ۴۰ خانه بدنام را به باشگاه و مراکز زندگی و پیشرفت تبدیل کرده بودند. فرمانداری همه اینها را بعدتر برچید«.[28]
مردم حتی ادعا میکرد که فرمانداری محلی ایرانی خوزستان با »یک روسپیگر بدنام در آبادان« تبانی داشت به نام زینب که مردم برای درخواستشان از فرمانداری دست به دامن او میشدند.[29] همانگونه که کامران مایکل امین نشان داده است، در دهه ۱۹۴۰ مطبوعات ایران به طور رو به رشدی زنان را »عامل فساد فرهنگی« در آسیبپذیری مملکت مینمایاندند (امین ۲۰۰۱). بنابراین از نگاه بسیاری از نویسندگان روسپیگری در آبادان یک معضل بود چرا که منجر به فساد دولت و خود ملت ایران میشد. بنابه شکوای آزادی شرق »زیباترین روسپیان را دستهایی نامرئی عمداً به خوزستان اعزام کردهاند تا کارگران شرکت نفت و دیگر جوانان به آنها پناه ببرند و هست و نیستشان را بر سر آنها از دست بدهند.«[30]
صحنهای از مستند ندامتگاه، 1963.
در این فیلم مستند و فیلمی دیگر در همان سال قلعه، صدای چندی از روسپیانی را میشنویم که در آبادان کار کردهاند.
منبع: اسکرین شاتی از ندامتگاه از کامران شیردل، 1963.
از دید برخی نویسندگان چنین سوء ادارهای نتیجه مستقیم ثروت طبیعی آبادان بود که جلو چشم مقامات را برای دیدن واقعیتهای استعمارگری گرفته بود. چنانکه نویسندهای در روزنامه داد بحث کردهاست، که مناطقی چون بریم »نمونه بهشتی« هستند »دقیقاً مانند بهشت مصنوعی حسن صباح، رئیس مذهب اسماعیلیه، و در این حال مقامات مسئول این مملکت که مسحور جادوی اربابان نفت شدهاند، نوکری و فرمانبرداری میکنند.«[31] بدین ترتیب برای برخی حتی وجوه ظاهراً مثبت و »مدرن« آبادان ممکن بود شبهانگیز به نظر برسد. نیز میتوانیم از همان اوائل، تنشهای موجود در افکار ملیگرایانه را که به کمال در غربزدگی آل آحمد بیان شده تشخیص بدهیم (میرسپاسی ۲۰۰۰).
ناچیزانگاشتنی بیاعتنا نسبت به آبادان در شیوهای که مطبوعات ملی به موضوع ملی شدن نفت میپرداخت و منجر به تحقق آن در ۱۹۵۱ شد حائز اهمیت بود. در طول ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰، بین بیشتر روزنامهها بحثهایی درمیگرفت که بر استدلالاتی که سیاستمداران در ارتباط با ملیشدن به راه میانداختند متمرکز بودند؛ به طور چشمگیری آنچه در این ایام شنیده نمیشد صدای مردم عادی آبادان بود. هرگاه که از آبادان یاد میشد تنها و تنها برای به تصویرکشاندن بهرهکشی ایران به دست امپریالیسم و از راه استخراج نفت بود. جبهه ملی در این زمان شکل گرفت و از طریق ارگانهایش شاهد و باختر امروز شروع به ابراز نظر کرد که ایران را نفت نفرین کرده است. برای مثال چنین میگفت: »در این واقعیت که اگر خوزستان منطقهای نفتخیز نمیبود تا به حال باید ثروتمندترین منطقه ایران میشد، کمترین تردیدی نیست. اگر نفتی در آبادان و مسجدسلیمان استخراج نمیشد تا این حد ما سیر قهقرایی نمیپیمودیم و رنج نمیکشیدیم.«[32]
صدای کارگران آبادانی طنین انداز نشد تا اینکه در ۲۴ مارس ۱۹۵۱ در چندین منطقه تحت محافظت شرکت نفت در پهنه خوزستان اعتصابی به راه افتاد. در این دوره بود که گفتگویی بین آبادان و تهران آغاز شد، چراکه کارگران آبادانی روزنامههای تهران را خواستند و تلاش کردند از این منابع برای پیشبرد خواستشان استفاده کنند؛ اگرچه این موضوع از ۱۹۴۶ اتفاق افتاده بود، در این دوره به رویدادی هرروزه و تاکتیک رسمی اعتصابکنندگان درآمده بود. بدینترتیب از اینجا بود که گونه جدیدی از اعتراضات به اسباب قبلی اعتراضات اضافه شد، که استفانی کرونین شناسایی کرده است: روشهایی که شامل مقامات طومارنویس، پخش جزوههای شبنامه، بستنشستنها، خشونت، و البته تعطیلی کار بود (کرونین ۲۰۱۰). اطلاعات افشا کرد که کارگران شرکت نفت درخصوص خواستههایشان به روزنامههای تهران (همچنین به مجلس) تلگرام فرستادهاند.[33] این خواستهها حتی در چنین روزنامههایی چاپ میشد؛ در کیهان سیاههای از خواستههای کارگران چاپ شد که عبارت بود از هشتاد درصد افزایش دستمزد، عرضه مناسب آب و برق، امکانات حمل و نقل برای کارگران و خانوادههایشان، نقض کاهش اخیر مستمریها و نیز یک ماه حقوق اضافه به عنوان پاداش نوروزی. تا حدی جای تعجب است که نظر به این که دیگر مجلس اصولاً تصمیماش را برای ملیشدن شرکت نفت گرفته بود، درهیچ کجا درخواستی از کارگران بر اجرای ملیشدن نفت دیده نمیشد.[34]
به رغم تلاش کارگران آبادان برای استفاده از مطبوعات به نفع اهداف خود، مطبوعات در واقع امر از کارگران برای پیشبرد دستورجلسه ملی شدن نفت بهره میگرفت. روزنامهنگاران معمولاً برخود فرض میدانستند که به جای کارگران سخن بگویند و اعتصاب کارگران شرکت نفت را به عنوان مبارزه ملت ایران با امپریالیسم بریتانیا تصویر کنند. به عنوان مثال نشریه جبهه ملی باختر امروز اعتصاب را به عنوان »حرکتی ملی« توصیف کرد که »حرکت مبارک میلیونها ایرانی (که از بار استعمارگران به تنگ آمدهاند)« منعکس میکند.[35] یکی از دستآویزهایی که ملیگرایان در تولید رواییشان بدان متوسل می شدند این بود که تمام نیروی کار شرکت نفت را یک دست ایرانی معرفی میکردند و بافت چندملیتی و قومی آبادان و همینطور شمار انبوهی از کارگران هندی و عرب که در استخدام شرکت بودند را نادیده میگرفتند (الینگ ۲۰۱۵، اتابکی ۲۰۱۵). بدینترتیب نویسندهای در عصر با اطمینان میتوانست ادعا کند که شرکت »گمان میکند کارگران ایرانی برده هستند و بر سرآنها هر تصمیمی که بتواند میگیرد…. کارگران شریف ایرانی به دسیسههای متکبرانه خارجیها پی بردهاند.«[36] یکی از شیوه های دیگر چنین تولیداتی روایی تصویر آبادان به عنوان قلمروی بریتانیایی در خاک ایران بود؛ چنان که کیهان ادعا میکند: »هر کسی که از آبادان دیدن میکند درمییابد که در مستعمرهای بریتانیا است«.[37]
اما خیلی زود بسیاری از روزنامهها اعتصاب را محصول دسیسه اجنبی تصویر کردند، و تلویحاً عاملیت کارگران آبادان را در مبارزه برای زندگی بهتری انکار نمودند. تقریباَ همه روزنامههای اصلی، از جمله اطلاعات، کیهان، شاهد و باختر امروز ادعا میکردند که شرکت نفت عمداً برای اخلال در ملی شدن صنعت نفت اعتصاب به راه انداخته و عوامل حزب توده در تشدید آن نقش داشتهاند. کیهان به عنوان مثال گزارشگری به آبادان فرستاد که ادعا کرد اعتصاب را قطعاً شرکت نفت به راه انداخته تا دولت بریتانیا برای حفاظت از سرمایههای بریتانیایی نیرو بفرستد.[38] به همین ترتیب باختر امروز ادعا کرد که »مسبب« اعتصاب »مقامات شیطانی نفت آبادان« بوده که »اعتصاب را برای تهییج احساسات کارگران لازم پنداشته بودند«، به نحوی که بتوانند حکومت نظامی در شهرستان اعلام کنند و »با ایجاد رعب در بین مردم متقاعدشان کنند که حق هیچگونه حرکتی را مغایر با خواست شرکت ندارند«.[39] مشابه این، نویسندهای در عصر چنین بحث کرد:
»هرکسی که کارگران را تحریک کرده است دشمن آزادی و استقلال این مملکت است. ملت پس از سالها مبارزه تلخ آرزو دارد نفت ملی شود اما دستهایی مرموز قصد دارند دردسر ایجاد کنند و چنین به دنیا وانمود کنند که ما توان حفظ منابع خود را نداریم…. کشور در شرایطی وخیم است و کارگران نباید بازیچه دست اجنبیها بشوند.«[40]
بدین ترتیب، بنابر چنین توصیفاتی کارگران در اعتصاب بودند زیرا عناصر »اجنبی« – خواه بریتانیایی و خواه کمونیست – آنها را اغفال میکردند، تاجایی که با اینکه باید از این کارگران که نماینده ایران بودند دفاع میشد، از دید این مطبوعات از اقدامات و رفتار آنها بایست ممانعت به عمل میآمد زیرا این اقدامات با منفعت ملی در تضاد بود.
این دوگانگی موضع نسبت به اعتصاب بیانگر اضطرابی شدید نسبت به انتقال به وضع ملی شدن نفت بود که در رأس دستورجلسه اکثر روزنامهها قرار داشت. مسلماً گزارش روزانه اعتصاب توسط روزنامههای دستگاه دولتی همانند اطلاعات بیسابقه بود (قطعاً چنین اتفاقی در دوران اعتصاب ۱۹۴۶ روی نداد) و نمایانگر سرخوردگی ناشی از این امر بود که مهمترین خاستگاه ملی شدن آن اندازه از مرکز مملکت دور بود. به همین دلیل است که با ادامه یافتن اعتصاب اطلاعات لازم دانست به وضوح چنین بیان کند:
»باید خاطرنشان کنیم که این رویدادها برضد خواست مردم ایران است و بدینوسیله از پیشرفته شدن این وضع ابراز تأسف میکنیم…. مرم نکته سنج و آنها که به سرنوشت این مملکت دلبستهاند باید برای یاری دادن به حفظ صلح و نظم نهایت تلاششان را بکنند. در این لحظات حیاتی مملکت ما بیش از هر چیز دیگر به آرامش، نظم، همکاری و درک نیاز دارد…. امید داریم که … هرج و مرج شیوع پیدا نکند و تشدید نشود و حوادثی از این دست در آينده روی ندهد.«[41]
درحالیکه مطبوعات ذکر میکرد که اضطراب شدیدی در بین مردم بوده و به این شایعه دامن زد که عوامل خارجی قصد داشتهاند چاههای نفت را به آتش بکشانند، کارگران آبادان را فراخواندند. روزنامهها به کارگران توصیه کردند که نمایندگی ملت را بکنند و امنیت زیربنای موردنیاز آینده صنعت نفت ایران را تأمین کنند. از همین رو باختر امروز خطاب به کارگران گفت:
»کارگران عزیز! امید ملت به شما است. چاههای نفت به ایران تعلق دارد. باید محفوظ بمانند تا وقتی که به دست صاحبان برحقشان برسند. شرکت نفت ایران و انگلیس تمایل بسیاری دارد که در حوزه نفتی خرابکاری روی بدهد؛ چه بسا شرکت موفق شود ملیشدن نفت را خنثی کند. ما مطمئن هستیم کارگران ایرانی خونسردی خود را حفظ خواهند کرد.«[42]
بنابراین با وجود این بستر روایی جای تعجب نمیماند که زمانیکه ملیشدن در ژوئیه ۱۹۵۱ به تحقق پیوست مطبوعات صریحاً از آبادان به عنوان بخش بسیار مهمی از ملت ایران یاد کرد. با گذشت تقریبا شش سال از الهام بخشیدن کارگران آبادان به مطبوعات تهران در تخیل تجربه ملی امپریالیسم، اکنون پیروزمندانه میشد ادعا کرد که بر فراز ساختمانهای متأخر شرکت نفت »پرچم ایران را در اهتزاز است«.[43] آبادان که دیگر مستعمره بریتانیا نبود، مظهر آينده ایران بود. هرچندکه از زمانیکه رضاشاه به قدرت رسیده بود مقامات ایرانی در شهر مستقر شده بودند، این امر مانع از آن نشد که ملیگرایان مرکز، در تهران، آبادان را قلمروی خارجی قلمداد نکنند. به عوض اسباب مسرتشان بود که بالاخره آبادان تحت کنترل تهران قرار گرفته است. چنین نقد گزندهای را با هیچ بیان دیگری جز آنچه شاهد جبهه ملی میگوید نمیتوان یافت: »این روزنامه به این امر مفتخر است که دولت ایران آبادانی را تحت امر خود ساخته است که برای قریب به ۵۰ سال گذشته در دست استبداد بریتانیا بوده است.«[44]
نخست وزیر مصدق مشغول نوشتن.
منبع: نامشخص.
نیروهای ضدمصدق در دوره کودتای طراحی شده سیا در 1953.
منبع: ویکیمدیا.
بک اسکناس 100 ریالی از 1954 که پالایشگاه آبادان را به تصویر کشیده.
منبع: نامشخص.
بدین ترتیب آبادان چهرهای محوری در تصور ملی دوران جنبش ملیشدن صنعت نفت داشت و در نگاه بسیاری از ناظران تهرانی گویی مقام ایران را در جهان در خود خلاصه میکرد. با شیوه زندگی مدرن و تکنولوژی تحسین برانگیزش قادر بود مظهر آینده ایران باشد. طرفه آن که با وجود فقر، فحشا و جنایت در آبادان میتوانست نمونهای هم باشد برای عقبافتادگی مردم ایران، چه در سطح دولت و چه در سطح عامه مردم. با حضور شرکت نفت ایران و انگلیس حد اعلای موقعیت فرودست ایران در نظام جهانی و بهره کشی امپریالیسم از کشور بود.
با این همه جایگاه آبادان در ملیگرایی ایرانی بسیار فراموش شده است. فهم بنیادی دلایل آن را میتوان در شیوهای که مطبوعات ملی آبادان را تصور میکرد یافت. چرا که گرچه ساکنان آبادان با اقدامات خود الهام بخش نویسندگان تهران در صحبت از آبادان شدند، این نویسندگان از ابتدا روایت خود را معطوف به آبادان کردند. تا حدی به این دلیل بود که آبادان دقیقاً با روایت ملی گرایانه ایشان منطبق نمیشد: آبادان هم مانند شهرهای بندری جهانی دیگر با ملیگرایی قومی-زبانی ملت-دولت تناسبی نداشت (هارپر و امریث ۲۰۱۴)، و موقعیت مکانی آن در آن سوی زاگرس و در جوار بینالنهرین همواره منشایی بود برای اضطرابهای مربوط به سرزمین مادر (کشانی-ثابت ۱۹۹۹). اما گذشته از این عوامل ویژهتر، آبادان همچون دیگر شهرستانهای ایران، تنها تا جایی به تصور میرسید که به مرکزیت ملی – که صرفا جغرافیایی نبود – و همچنین اجتماعی مربوط میشد. برای نخبگان تکنوکرات و تجددگرای تهران این به مفهوم تسلط بر آبادان بود؛ به همان سیاقی که در جستجوی مهندسی اجتماعی شهرنشینی فقیرخود تهران بودند (شایق ۲۰۰۹). هر دو این موارد مستلزم نادیدهانگاشتن عاملیت زیردست به نفع اقتدار و شناخت مرکزی بود، فرآیندی که جیمز سی. اسکات »مدرنیسم مترقی« نام گذاری کرده است (اسکات ۱۹۸۸). ممکن است کارگران آبادان خود مبارزه ضداستعماری را شروع کرده باشند، اما وظیفه ساخت مملکت ملی بر عهده جمع خودبرگزیده معماران دولت-ملت بود.
References:
Afary, Janet. 1996. The Iranian Constitutional Revolution, 1906-1911 :
Grassroots Democracy, Social Democracy, & the Origins of Feminism. New York : Columbia UP,.
Amin, Camron Michael. 2001. ‘Selling and Saving “Mother Iran”: Gender and the
Iranian Press in the 1940s’. International Journal of Middle East Studies 33 (3): 335–61.
Anderson, Benedict. 1983. Imagined Communities: Reflections on the Origin and
Spread of Nationalism. London: Verso.
Ansari, Ali M. 2003. Modern Iran since 1921: The Pahlavis and after. London ;
New York: Pearson.
———. 2012. The Politics of Nationalism in Modern Iran. Cambridge: Cambridge University Press.
Atabaki, T. 2015. ‘Far from Home, But at Home: Indian Migrant Workers in the
Iranian Oil Industry’. Studies in History 31 (1): 85–114.
Chehabi, Houchang. 2014. ‘Mir Mehdi Varzandeh and the Introduction of Modern
Physical Education in Iran’. In Culture and Cultural Politics under Reza
Shah: The Pahlavi State, New Bourgeoisie and the Creation of a Modern Society in Iran, edited by Bianca Devos and Christoph Werner. London ; New York: Routledge.
Cronin, Stephanie. 2010. ‘Popular Politics, the New State and the Birth of the
Iranian Working Class: The 1929 Abadan Oil Refinery Strike’. Middle Eastern Studies 46 (5): 699–732.
Devos, Bianca. 2014. ‘Engineering a Modern Society? Adoptions of New
Technologies in Early Pahlavi Iran’. In Culture and Cultural Politics under Reza Shah: The Pahlavi State, New Bourgeoisie and the Creation of a Modern Society in Iran, edited by Bianca Devos and Christoph Werner. London ; New York: Routledge.
Devos, Bianca, and Christoph Werner, eds. 2014. Culture and Cultural Politics
under Reza Shah: The Pahlavi State, New Bourgeoisie and the Creation of a Modern Society in Iran. London ; New York: Routledge.
Elling, Rasmus. 2015. ‘On Lines and Fences: Labour, Community and Violence
in an Oil City’. In Urban Violence in the Middle East: Changing Cityscapes in the Transition from Empire to Nation State, edited by U. Freitag, N. Fuccaro, C. Ghrawi, and N. Lafi, 197–221. New York: Berghahn Books.
———. 2016. ‘A War of Clubs: Inter-Ethnic Violence and the 1946 Oil Strike in
Abadan’. In Violence and the City in the Modern Middle East, edited by Nelida Fuccaro, 189–210. Stanford, California: Stanford University Press.
Elwell-Sutton, L. P. 1968. ‘The Iranian Press, 1941-1947’. Iran 6: 65–104.
Harper, T. N., and Sunil S. Amrith, eds. 2014. Sites of Asian Interaction: Ideas,
Networks and Mobility. Delhi: Cambridge University Press.
Kashani-Sabet, Firoozeh. 1999. Frontier Fictions : Shaping the Iranian Nation,
1804-1946. Princeton, N.J. : Princeton University Press,.
Katouzian, Homa. 1999. Musaddiq and the Struggle for Power in Iran. 2nd ed.
London ; New York : New York ; I.B. Tauris ;
Milani, Abbas. 2008. Eminent Persians: The Men and Women Who Made
Modern Iran, 1941-1979: In Two Volumes. 1st ed. Vol. 1. Syracuse, N.Y.: Syracuse University Press.
Mirsepassi, Ali. 2000. Intellectual Discourse and the Politics of Modernization:
Negotiating Modernity in Iran. Cambridge: Cambridge University Press.
Schayegh, Cyrus. 2009. Who Is Knowledgeable, Is Strong: Science, Class, and
the Formation of Modern Iranian Society, 1900-1950. Berkeley: Univerity of California Press.
Sharifi, Majid. 2013. Imagining Iran: The Tragedy of Subaltern Nationalism.
Lanham, Md.: Lexington Books.
Further reading:
Abrahamian, Ervand. 1982. Iran between Two Revolutions. Princeton, N.J. :
Princeton University Press.
———. 1981. ‘The Strengths and Weaknesses of the Labor Movement in Iran, 1941-1953’ in Modern Iran: The Dialectics of Continuity and Change, ed. M. E. Bonine and N. R. Keddie, 211-32. Albany: State University of New York Press.
Afary, Janet. 2009. Sexual Politics in Modern Iran. Cambridge : Cambridge
University Press.
Al-i Aḥmad, Jalal. 1982. Gharbzadegi (Weststruckness). Lexington : Mazdâ
Publishers.
Bamberg, J. H. 1994. The History of The British Petroleum Company: Vol.2, The
Anglo-Iranian Years, 1928-1954. Cambridge: Cambridge University Press.
———. 2000. British Petroleum and Global Oil, 1950-1975 : The Challenge of
Nationalism. Cambridge : Cambridge University Press.
Bill, James, and William Roger Louis, eds. 1988. Musaddiq, Iranian Nationalism
and Oil. London : I.B. Tauris.
Chaqueri, Cosroe. 2011. The Left in Iran, 1941-1957. Pontypool [Wales] : Merlin.
Elm, Mostafa. 1992. Oil, Power, and Principle : Iran’s Oil Nationalization and Its
Aftermath. Syracuse, N.Y. : Syracuse U.P.
Elwell-Sutton, L. P. 1955. Persian Oil : A Study in Power Politics. London :
Lawrence and Wishart.
Farmanfarmaian, Manucher. 1997. Blood and Oil : Memoirs of a Persian Prince.
London : Prion Books.
Floor, Willem M. 1985. Labour Unions, Law and Conditions in Iran (1900-1941).
Durham : University of Durham.
International Labour Office. 1950. Labour Conditions in the Oil Industry in Iran :
Report of a Mission of the International Labour Office (January-February 1950). Geneva :
Katouzian, Homa. 1999. Musaddiq and the Struggle for Power in Iran. 2nd ed.
London ; New York : New York ; I.B. Tauris ;
Keddie, Nikki R. 2006. Modern Iran : Roots and Results of Revolution. Updated
ed. New Haven [Conn.] : Yale University Press,.
Kemp, Norman. 1953. Abadan : A First-Hand Account of the Persian Oil Crisis.
London : A.Wingate.
Ladjevardi, Habib. 1985. Labor Unions and Autocracy in Iran. Syracuse, N.Y. :
Syracuse University Press.
Longhurst, Henry. 1959. Adventure in Oil : The Story of British Petroleum. London : Sidgwick and Jackson.
Louis, William Roger. 1984. The British Empire in the Middle East 1945-1951 :
Arab Nationalism, the United States, and Postwar Imperialism. Oxford : Clarendon,.
Marashi, Afshin. 2008. Nationalizing Iran : Culture, Power, and the State, 1870-
1940. Seattle ; London : University of Washington Press,.
Musaddiq, Muhammad. 1988. Musaddiq’s Memoirs. London : JEBHE.
Seccombe, I. J., and R. Lawless. 1987. Work Camps and Company Towns : Settlement Patterns and the Gulf Oil Industry. Durham : University of Durham, Centre for Middle Eastern and Islamic Studies.
Sharifi, Majid. 2013. Imagining Iran: The Tragedy of Subaltern Nationalism.
Lanham, Md.: Lexington Books.
- »شرایط زندگی در آبادان«. بهرام، ۲۱ ژانویه ۱۹۴۶, مرجع آرشیو ۶۶۰۹۸، آرشیو BP. ↑
- مقالهای بیعنوان، تهران مصور، ۲۵ ژانویه ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۸، آرشیو BP. ↑
- »جنبش کارگری آبادان«، ظفر، ۱۰ مه ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۸، آرشیو BP. ↑
- مقالهای بیعنوان، ایران ما، ۲۷ مه ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۸، آرشیو BP. ↑
- »شرکت نفت ایران انگلیس«، پیروزی، ۱۹ ژوئن ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۹، آرشیو BP. ↑
- »جنبش خوزستان«، رهبر، ۱۹ و ۲۰ ژوئن ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۹، آرشیو BP. ↑
- »اعتصاب در خوزستان«، رهبر، ۱۵ ژوئیه ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۹، آرشیو BP. ↑
- »جانشین خزعل«، ظفر، ۵ ژوئیه ۱۹۴۶، مرجع آرشیو ۶۶۰۹۹، آرشیو BP. ↑
- »محوطه کار و کارگران ایرانی«، مرد امروز، ۱۹ آریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »خوزستانیها زیر پایشان گنج است اما فقیرترین مردمند«، اختر، ۲۰ آوریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »بازدید از خوزستان«، داد، ۱۳ مه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »آبادان را چگونه یافتم«، پیروزی، ۲۰ آوریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- همان. ↑
- »مشاهداتی از ساحههای نفتی خوزستان«، کسری، ۲۲ آوریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »شرایط در خوزستان«، مردم، ۶ ژوئیه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »فعالیتهای شرکت نفت ایران و انگلیس و شورای متحده مرکزی«، مردم، ۲۰ آوریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »سخنرانی درباب نفت«، داد، ۲۳ آوریل ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »نکاتی درباب اعتصاب ۱۹۴۶ در آبادان«، ارس، ۱۶ مارس ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »نفت ایران را باید ایرانیان بهرهبرداری کنند«، ارس، ۱۶ مارس ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱، آرشیو BP. ↑
- »ورزش برای کارگران شرکت نفت«، داد، ۱۸ مه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۱؛ »بهترین سرپرستی باغ«، میهن، ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »یادداشتهای سفر«، اقدام، ۱۱ مه ۱۹۴۸، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۲، آرشیو BP. ↑
- »آبادان، شهر نفت«، صبا، ۱۱ ژانویه ۱۹۵۰، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۶، آرشیو BP. ↑
- »یادداشتهایی بر سفر به خوزستان«، خروش ایران، ۲۴ فوریه ۱۹۴۸، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۲، آرشیو BP. ↑
- »یادداشتهای سفر«، اقدام، ۱۱ مه ۱۹۴۸، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۲، آرشیو BP. ↑
- »بینظمی رانندگی در آبادان«، نقش جهان، ۸ ژوئن ۱۹۴۹، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۴، آرشیو BP. ↑
- »اخبار آبادان«، نجات ایران، ۱۳ فوریه ۱۹۵۰، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۶، آرشیو BP. ↑
- »شهوترانی در آبادان«، صدای مردم، ۱ سپتامبر ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »شرایط در حوزههای نفتی خوزستان«، مردم، ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »شرایط در خوزستان«، مردم، ۳ ژوئیه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »مقاله بیعنوان«، آزادی شرق، ۸ ژوئیه ۱۹۴۷، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۰، آرشیو BP. ↑
- »فاجعه طلای سیاه ایران«، داد، ۴ مه ۱۹۴۹، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۴، آرشیو BP. ↑
- »توضیحاتی بر مقاله تایمز درباره ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس«، باختر امروز، ۲ فوریه ۱۹۵۰، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۶، آرشیو BP. ↑
- »تلگرامی به اعتصابکنندگان«، اطلاعات، ۲ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۹، آرشیو BP. ↑
- »گزارشی از خوزستان درباره اعتصاب کارگران شرکت نفت«، کیهان، ۱۰ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۷۱۸۳۸، آرشیو BP. ↑
- »شرکت نغت مسئول اعتصابات آبادان است«، باختر امروز، ۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۷۱۸۳۸، آرشیو BP. ↑
- »اعتصاب کارگران شرکت نفت ایران و انگلیس«، عصر، ۲۹ مارس ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۶۶۱۰۹، آرشیو BP. ↑
- »در جنوب چه خبر است«، کیهان، ۱۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »در جنوب چه خبر است«، کیهان، ۱۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »امید ایران به کارگران خوزستان است«، باختر امروز، ۱ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »یادداشتهایی بر حوادث آبادان«، عصر، ۱۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »اغتشاشات جنوب«، اطلاعات، ۱۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »امید ایران به کارگران خوزستان است«، اطلاعات، ۱۴ آوریل ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۶، آرشیو BP. ↑
- »تفویض اختیارات ایران در آبادان«، ۱۲ ژوئن ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۹، آرشیو BP. ↑
-
»ایران بار دیگر آبادان را اداره میکند«، شاهد، ۱۰ ژوئن ۱۹۵۱، مرجع آرشیو ۵۴۴۵۹، آرشیو BP. ↑
آبادان در مطبوعات ملی در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت، ۵۱-۱۹۴۶ توسط متین بیگلری (Mattin Biglari) مجوز دارد تحت کریتیو کامنز نسبتدادن-غیرتجاری-بدون انشقاق 4.0 بینالمللی License.
بر پایه یک اثر در www.abadan.wiki.
با تشکر از “بازگویی : آبادان” برای ترجمه و انتشار مطالب به فارسی و انگلیسی ، نکات جالب و تامل برانگیزی در این مقاله مطرح شد که در نوع خود منحصر به فرد میباشد.
فقط پانویس عکس سوم که به اشتباه در ماهشهر ذکر شده نیاز به اصلاح دارد زیرا این تظاهرات در دفاتر عمومی پالایشگاه آبادان و در طول ملی شدن این پالایشگاه (یک سال بعد از ملی شدن صنعت نفت) در 1951 واقع شد.
سپاسگزاریم از پشتیبانی شما. مقاله دچار مشکلاتی بوده که اصلاح شده اند.
ارادتمند